Home
About UniVerse
Poets by Nation
Poetry + New Media
Support UniVerse
 
Iran
Forough Farrokhzad, who visited the earth between 1935 to 1967, was perhaps one of Iran’s most significant female poets of the twentieth century. A brilliant modernist and an iconoclast who influenced many of her contemporaries and poets of later generations, she has left today’s generation of Iranian poets with a strong feminine voice and an authentic poetic flow in her works, particularly in her last two collections, Another Birth (1963) and Let Us Believe in the Cold Season (Published posthumously)

In her very first collection of poetry, The Captive (1955) Farrokhzad displayed a combination of genuinely feminine and bold poetic strengths that climaxed in her next two collections The Wall and The Rebellion. Her position as a female divorcée writing controversial poetry with an arresting and strong feminine voice made her the focus of much negative attention and open disapproval. Interestingly, unlike most other modernist Iranian poets who are generally cited by their surnames, she is mostly known by her first name and referred to simply as ‘Forough’.

Forough was also a bright filmmaker. Her 1962 film The House is Black, a documentary on people afflicted with leprosy in Iran, has won several international awards. On the 13th of February 1967, she died prematurely in a car accident at the age of thirty two.

Window
 
 
Farsi version

پنجره
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافی است.

من از دیار عروسکها می آیم،

از زیر سایه های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
در کوچه های خاکی معصومیت
از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا
در پشت میز های مدرسه مسلول
از لحظه ای که بچه ها توانستند
بر روی تخته حرف سنگ را بنویسند
و سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند.
من از میان
ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه ای است که او را
دردفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند.

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند،
وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید،
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم باید باید باید
دیوانه وار دوست بدارم

یک پنجره برای من کافی است،
یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت.
اکنون نهال گردو
آن قدر قد کشیده که دیوار را برای برگهای جوانش
معنی کند.

از آینه بپرس
نام نجات دهنده ات را،
آیا زمین که زیر پای تو می لرزد
تنها تر از تو نیست ؟
پیغمبران رسالت ویرانی را
با خود به قرن ما آوردند.
این انفجار های پیاپی
و ابرهای مسموم
آیا طنین آینه های مقدس هستند ؟
ای دوست، ای برادر، ای همخون،
وقتی به ماه رسیدی
تاریخ قتل عام گل ها را بنویس.

همیشه خوابها
از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند.
من شبدر چهار پری را می بویم
که روی گور مفاهیم کهنه رویید است.

آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی من بود ؟
آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت
تا به خدای خوب که در پشت بام خانه قدم می زند سلام بگویم ؟

حس می کنم که وقت گذشته است.
حس می کنم که "لحظه" سهم من از برگهای تاریخ است.
حس میکنم که میز فاصله ی کاذبی است میان گیسوان من و دستهای این غریبه ی غمگین.

حرفی به من بزن،
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد ؟

حرفی بزن،
من در پناه پنجره ام.
با آفتاب رابطه دارم.

English version

Window

A window to look
A window to listen
A window that reaches the heart of the earth
like the loop of a well at its very end
and opens towards the expanse of
this constant blue benevolence.
A window that fills the little hands of loneliness
with the nocturnal bounty of generous stars,
and it is from there that one can invite the sun
to the nostalgia of candelabra flowers.
One window is enough for me.


I come from the land of dolls,

From beneath the shade of paper trees
in the garden of an illustrated book,
From the arid chapters of barren experiences
of friendship and love
in the earthy lanes of innocence,
From the blooming years of anemic alphabet letters
on the benches of a tubercular school,
From the moment that children
could write the word of ‘stone’ on the blackboard
and the starlings fluttered away from the elderly tree.
I come from within the roots of carnivorous plants,
and my brain is still brimmed over
with the fearful calls of a butterfly
that has been crucified to a pin in a notebook.


When my faith hung from the frail cord of justice,
and all through the city they shattered
the heart of my lamps,
When they blind folded my innocent love
with the dark kerchief of the law
and fountains of blood shot out
of the turbulent temples of my dreams,
When my life was nothing anymore
But the tick-tack of the clock,
I realized that I must        must         must
Love madly.


One window is enough for me.
One window to the moment of insight,
sight and silence.
Now the walnut sapling
is mature enough
to define the wall for its young leaves.


Ask the name of your savior from the mirror,
Isn’t the earth that trembles under your feet
lonelier than you?
The prophets brought with themselves
missions of ruin to our century.
Are these incessant blasts and poisonous clouds
the echoes of sacred verses?
O friend, o brother, o same blooded one!
When you get to the moon,
do write the history of the carnage of flowers.


Dreams always fall off their own naïve height and die.
I smell a quatrefoil clover
that has blossomed on the grave of old concepts.

Is she my youth,
the woman who turned into earth ,
enshrouded in waiting and chastity?
Will I ever go up the stairs of my own curiosity
and once again salute the good god that strolls on the roof?


I feel that time has passed
I feel that ‘instant’ is my share of the pages of history
I feel this table is a forged distance between my tresses
and the hands of this sad stranger.
Say something to me,
What does she expect of you,
but the sensational grasp of life,
the one who gives you the kindness of a lively body?


Talk to me,
Say something,
I am sheltered in the window,
I have a relationship with the sun.

Translated by Maryam Ala Amjadi
Only Sound Will Last
 
 
Farsi version

تنها صدا است که می ماند
چرا توقف کنم، چرا ؟
پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند،
افق عمودی است،
افق عمودی است و حرکت : فواره وار
و در حدود بینش
سیاره های نورانی می چرخند.
زمین در ارتفاع به تکرار می رسد
و چاههای هوایی
به نقب های رابطه تبدیل می شوند
و روز وسعتی است
که در مخیله ی تنگ کرم روزنامه نمی گنجد.

چرا توقف کنم ؟
راه از میان مویرگهای حیات می گذرد.
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلولهای فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صدااست،
صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد.

چرا توقف کنم ؟
چه میتواند باشد مرداب،
چه می تواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فساد؟
افکار سردخانه
را جنازه های باد کرده رقم می زنند.
نامرد در سیاهی
فقدان مردیش را پنهان کرده است
و سوسک ... آه،
وقتی که سوسک سخن می گوید
چرا توقف کنم ؟

همکاری حروف سربی بیهوده است.
همکاری حروف سربی
اندیشه ی حقیر را نجات نخواهد داد.
من از سلاله ی درختانم،
تنفس هوای مانده ملولم می کند.
پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم.

نهایت تمامی نیروها پیوستن است، پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور.
طبیعی است
که آسیابهای بادی می پوسند.
چرا توقف کنم ؟
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان می گیرم
و شیر می دهم.

صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق،
صدا، صدا، صدا، تنها صدااست که می ماند.

در سرزمین قدکوتاهان،
معیارهای سنجش همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند.
چرا توقف کنم ؟
من از عناصر چهار گانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست.

مرا به زوزه ی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چه کار؟
مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چه کار؟

مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است.
تبار خونی گل ها، می دانید ؟

English version

Only Sound Will Last

Why should I stop, why?
The birds have gone in search of the blue,
The horizon is vertical,
The horizon is vertical and the movement: fountain like.
Within the realm of insight,
bright planets rotate,
The earth recurs in height
and black holes are altered into tunnels of relationship.
And the day is an expansion
that finds no room in the contracted wits of the newspaper worm.

Why should I stop?
The route runs through the veins of life.
The insemination stand of the moon’s womb
will kill all defective cells.
In the chemical ambiance after sunrise, only sound,
it is only sound that will adhere to the particles of time.

Why should I stop, why?
What else could a marshland be?
What else could it be, but a place for the insemination of corrupted insects?
Swollen corpses have shaped
the thoughts of freezing morgues.
The unmanly one has hidden
his unmanliness in the dark.
And cockroaches…ah when cockroaches talk!
Why should I stop, why?

The cooperation of leaden words is useless.
The cooperation of leaden words will not save pathetic thoughts.
I am a descendant of trees,
breathing stagnant air makes me dull.
The dead bird gave me an advice:
Remember flying.

The end of all forces
is affiliation, connection with the clear principle of the sun
and to release the consciousness of the light
It is only natural that windmills wear out
Why should I stop, why?
I hold the unripe clusters of wheat beneath my breasts and feed them

Sound, sound, only sound
Sound of the clear call of the water to flow
Sound of spilling star lights on the feminine walls of earth
Sound of the fusion of meaningful seeds
Sound of the expansion of love’s mutual mind
Sound, sound, sound,
Only sound will last.
In the land of midgets,
scales have always moved on zero degree circuits.
Why should I stop, why?
I obey the four elements
and the codification of my heart’s constitution
is unlike the local jurisdiction of the blind.

What have I to do with the long wild howls in the genitals of animals?
What have I to do with the pathetic movement of worms in a vacuum of flesh?

The legacy of martyred flowers has committed me to life.
The legacy of martyred flowers,
Don’t you know?

Translated by Maryam Ala Amjadi.